بیـــ قــافـیــه هـای بـا مخــاطـبــ مـن

با دیدنت زبان دلم بند آمدست شاعر شدم که لال نمیرم فقط همین

مهــربانی...

مهــربانی قسمتی از تــوست
ولی تــو
تمام مهربانی هستی

[ 7 / 10 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

میترﺳﻢ...!

میترﺳﻢ...!
ﻣﺒـﺎﺩﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺩﯾـﺪﺍﺭﻡ
ﺑـﻪ ﺟﻬﻨـﻢ ﺁﯾﺪ ،
ﻣـﺎﺩﺭ " ﺍﺳﺖ دیـــگر...

[ 7 / 10 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

می خواهم از این آینه ها ...

می خواهم از این آینه ها خانه بسازم
یک خانه برای تو جداگانه بسازم

یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل
با دور نمای پَر پروانه بسازم

من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم
آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟

هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل ، من
با نان تن داغ تو صبحانه بسازم

شاید به سرم زد ، سر ظهری ، دم عصری
در گوشه آن مزرعه میخانه بسازم

وقتی که تو گنجشک منی ، من بپرم باز
یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم

می ترسم از آن روز خرابم کنی و من
از خانه آباد تو ویرانه بسازم

 

[ 7 / 10 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

.یک عکسِ ...

.یک عکسِ کوچکِ تاخورده

از مردی که پیراهنش هنوز روشن است

چند شعر عاشقانۀ کوتاه

از شماره‌ای که چند سال است خاموش است

و یک جفت چشم

که هرشب تا صبح...

به این هردو خیره مانده است

[ 7 / 10 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

یک عمر جدایی به هوای ...

یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت ؟

از مضحکه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را می دهم اما به چه قیمت...!؟

[ 7 / 10 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]